رسول خدا(ص) فرمود : وقتی که دخترم فاطمه وارد صحرای محشر می شود ، لباسی از کرامت بر تن دارد که با آب حیات شستشو داده شده و تمام مردم حیرت زده به او مینگرند سپس هزار حله ی ( جامه ای سرتا سری و ارزشمند ) بهشتی برای او حاضر میشود که بر هر کدام از آنها به خط سبز نوشته شده است :
دختر محمد را به بهترین صورت و هیئت و با عزت تمام وارد بهشت کنید.
منبع : بحارالانوار ج43 ص221 ج6
"به نام نامی ترین نام زمین"
راهی در جنگلی سبز
آسمانی که در بالای سرت گسترده شده
درختانی که برایت حصاری از زیبایی ساخته اند
و برگ درختان که در زیر پایت سرود زندگی میخوانند
و تویی که تنهای تنها در این راه مملوء از زیبایی قدم میزنی
ولی این را بدان
تا او را داری تنها نیستی
و او نیز مانند هزاران فرد دیگر
هنوز در قلب پر محبت او جای داری
پس چیزی نیست که از آن بترسی....
پایانی برای یک آغاز
یا صاحب الزمان!
داستان نجات بنی اسرائیل به دست موسی ، پایان یافت.
اما تو کجا ، موسی کجا؟
موسی ششصد بنی اسرائیلی را نجات داد.
تو صدها میلیون انسان در مانده را رهایی می بخشی.
موسی نُهنشانه ی نبوت نمایایند.
تو وارث بینات نبوت و آیات قدرت همه ی پیامبرانی.
موسی جادوی هشتاد جادوگررا باطل کرد.
تو جادوی جهانی از جادو را نا بود می کنی.
موسی با یک فرعون در افتاد.
تو با صدها فرعون رو در رو میشوی.
موسی چهل سال در غیبت بود.
تو صدها سال است که رخ در پرده ی پنهانی پوشانده ای.
موسی موعود یوسف بود.
تو موعود همه ی پیامبرانی.
مولای من ! داستان موسی را به خاطر تو نوشته ام.
خواسته ام به بهانه ی قصه ی موسی از تو بگویم.
دانسته ام که خدا داستان موسی را فرموده تا ماجرای تو را باور کنم.
ای موعود منتظَر!
منتظران موسی با دعا و درخواست،با ناله وندبه،با صبر و بردباری و
تحمل درد و رنج و تلاش و کوشش و کشش با شکر و سپاسگزاری ،
ظهور موسی را پیش انداختند.
ما نیز روز و شب در انتظلر آمدن تو شکیبایی می ورزیم.
از درد دوری تو اشک می ریزیم و درمانده و ناتوان ، مضطر و پریشان ، اما امیدوار و آرزومند، داستانی دیگر را آغاز می کنیم :
قصه ی انتظار تو را ، داستان ظهورت را.